از استفتاء تا خواب نما !
دکتر فریدون راد دکتر فریدون راد

براستی این مبارزان خارج نشین به کجا میروند ؟  سی سال است که مانند اسب عصاری با چشمان بسته بدور خود می چرخند. ملت ایران چشم امید به چه کسانی دوخته است ؟  شاهزاده یی که در پی بدست آوردن اورنگ پادشاهی، بی هیچ نبردی، وقت می گذراند ؟ یا معاون نود و یکساله سابق فرهنگی وزارت دربارشاهنشاهی، که خواب نما می شود و مولانا و بالتازار را در خواب می بیند، و پیام رسان آنان به سید علی خامنه ای می شود! یا سانسور چی سابق و هفتاد و چند ساله یی که به تقلید از آقای معاون فرهیخته و خرد گرای دربار! رویای صادقه می بیند! و پیام آور امام عصر و خیام نیشابوری می گردد! وای بر مردم ایران! و خوشا به حال آخوند ها و روضه خوانان و مداحان و ...

در تاریخ آمده است که فتحعلی شاه قاجار، از شاهانی بود که از آخوند ها استفتاء می کرد، البته بایستی در نظر داشت که او نه اولین بود و نه  آخرین، شاهان دیگر استفتاء های خود را خصوصی و به واسطه دیگران می پرسیدند، ولی فتحعلی شاه خودش مستقیماً در خواست می کرد، کاری که شاهزاده رضا پهلوی چند هفته پیش انجام داد!.

استاد! شجاع الدین شفا، نود و یکساله و معاون سابق امور فرهنگی وزارت دربار شاهنشاهی، از آغاز جنبش خود جوش مردم ایران نویسنده چند نامه بی سرو ته گشاده، به سید علی خامنه ای رهبر کهریزک اسلامی! می باشد و با ارسال این نامه ها او را در مسند ولایت فقیه به گونه یی به رسمیت می شناسد.

هوشنگ معین زاده هم به تقلید کور کورانه ازاستاد!  نامه ها و رهنمود هایی به سید علی رهبر نوشت. سخن کوتاه، چنان  کردند که نباید می کردند ! و این همه از سر لاف زنی در غربت، خود ستایی و خود نمایی  بود و نه دیگر!  وگرنه سخن وطن دوستی و میهن پرستی اینان، ابزاری برای رسیدن به اهداف شخصی می باشد. هفته پیش هم به فاصله چند روز این استادان ! هر دو با هم خواب نما شدند، وهر کدام دو شخصیت تاریخی را در خواب دیدند! و رویای هر یک صادقه بود. یکی پس از دیگری مدعی الهامات غیبی شدند، و هر یک  به  هدایت سید علی خامنه ای و اعضای بیت محترم او مبعوث گردیدند.

این هنوز از نتایج سحر است – باش تا صبح دولتت بدمد.

این نوشته های به دور از خرد مندی، آشکار کننده ی آن است، که این به اصطلاح خردگرایان بی خرد! با بازگو کردن داستان های دل آشوب، در پندار های خرافی و واپسگرایی دست کمی از ملایان ندارند ! و با توسل به این سخنان نابخردانه، آب به آسیابی می ریزند که سی سال است با خون و خرافه می چرخد. بر این مبارزات قلمی !  نمی توان نامی جز شیادی ، رمالی، مردم فریبی و سالوس  نهاد.

استاد! شجاع الدین ! که بر خاسته از خانواده یی دینمدار است، با داشتن یک لیسانس کتابداری با الطاف رژیم پهلوی به مقام معاونت فرهنگی وزارت دربار منصوب گردید و از صدقه سر این مقام، به چند دکترای سفارشی و افتخاری هم دست یافت. آنچه در این جا بیشتر پرسش انگیز است ، چرایی این سمت ها نیست، آنچه در این جا غم انگیز است،هنگامی که  بسیاری از کتاب های دانشگاهی، که بیشترین آن ها در دانشگاه تهران چاپ شده بود، مانند کتاب مقدمه جامعه شناسی نوشته ی آرین پورو کتاب های حقوق مدنی نوشته ی دکترحسن امامی (امام جمعه تهران و از نزدیکان شاه) را ساواک ممنوعه اعلام کرد، وسانسور کتاب ها افزایش یافت، جوانان و بویژه  دانشجویان از فرهنگ کهن این کشورو تحولات اجتماعی در جهان بی بهره شدند.

شجاع الدین ! به وارونه نامش هراسید و دم بر نیاورد! به کنجی خزید، وخاموشی و چاپلوسی را پیشه کرد، و دیدیم که چندی نپایید، که ملای کوردلی به آسانی و با تزویر و ریا،مردم این کشور کهن را فریب داد، و همه چیز را به نابودی کشید.

منوچهرگنجی وزیر سابق آموزش پرورش، در کتابش نوشت ، شجاع الدین، قراردادهای دولتی، بسیاری را به سود پسرش  سامان داد، و گرفتن کمیسیون (حق حساب) از شرکت ها را سازماندهی کرد. شجاع الدین، در بیرون از کشور نیز بی بهره از مزایای پیشین خود نبود و از الطاف ایرانیان ساده دل و روشن ضمیر همواره برخوردار بوده است.

او نوشته های فرهنگ ولتر را ترجمه کرد و در کتاب تولدی دیگر، بنام پژوهش! ارائه داد. عنوان کتاب را هم از کتاب سروده های فروغ فرخزاد وام گرفت.

معین زاده که همواره در پی تقلید ناشیانه از مرجع تقلیدش استاد! شجاع الدین می باشد، همان بیراهه یی را می رود که استادش پیرانه سر رفت.

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد          وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد

از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر             ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد

معین زاده که خود را نویسنده کتاب « خیام و آن بوی دلاویز» می پندارد، بند را آب داد و در دام خود گرفتار گشت! او در پیامی به خامنه ای زیر نام « دو رویای صادقه» اشعاری از خیام آورد که در هیچ جای دیوان خیام دیده نمی شود! این تضاد آشکار و فرازهایی چون:

«طاعت بازجویان سالوس.

آن تیغ به دست هر بی وجدانی است.

انگشت بریده یک زندانی است

هر ذره ز تربت بنات و صنمی است

خوابی وخیالی و فریب مردم است.»

تاًیید کننده شایعاتی شد که چند سال است بر زبانها جاری می باشد، و آن این است که؛ نویسنده کتاب « خیام و آن بوی دلاویز» شخص دیگری است و نام معین زاده بر روی آن می درخشد، وبس! او خود را در زمره نام آورانی چون ولتر و دانته و« ماستوبرانی»! معرفی می کند.

نام های ولتر و دانته را بسیاری شنیده اند، اما روشن نیست که « ماستوبرانی»! دست پخت چه کسی است؟ آیا این یک شوخی بیش نیست؟! شاید منظورهمان « ماست و بورانی» باشد که هنگام نوشتن در دسترس نویسنده بوده است.

معین زاده بی هیچ تردید به درد اسلام راستین و روحانی دچار است و امام زمان را شاهد می آورد، و دلبستگی شدیدش را به این حضرت ابراز می دارد. گمان می رود که او بجز «می ناب»! هیچگاه الفتی با اندیشه های فرزانی خیام نداشته است.

این گفته های هذیانی، نامه های بسیار بی سر وته گشاده! خواب نما شدن، نشان از بی بند وباری، حرص و آز دنیوی، و امید واهی برای بدست آوردن مقام و منزلت از دست رفته، در فردای فرو پاشی حکومت آخوندی دارد. غافل از این که مردم در درازای سی سال گذشته، به واقعیت های تاریخی پی برده اند و این گونه اندیشه ها جایی در سرزمین ایران نخواهند داشت.

 

مهر ماه – 23 سپتامبر 2009


September 23rd, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی